172

ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻ ﺩﺳﺘﻜﺸﻰ
ﮔﺮﻡ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ,
ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ !
ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺖ ﭘﺎﻳﻴﺰﻯ
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻛﻢ ﺩﺍﺭﺩ ...

171

ﺁﻧﮑﻪ ﺭﻓﺘﻨﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻗﻴﻤﺘﯽ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭﻣﻴﺨﺶ
ﺑﮑﺸﯽ ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﻭﺩ ، ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ، ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻏﺮﻭﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺑﺎﺩ ﺑﺪﻫﯽ ﺍﺯ ﻓﮑﺮﺕ ﺑﻴﺮﻭﻧﺶ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺗﺎ ﺣﺪ ﮐﺎﻓﺮﯼ ﺍﻧﮑﺎﺭﺵ ﮐﻦ ،
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ ...

170

ﭘﺴﺮ ﺍﺻﻼ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﺎﺷﻪ . ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻬﺖ ﺑﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﯾﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﻃﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﺕ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺖ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺗﻮ ﮐﻔﺸﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺧﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺪ،ﻧﮕﺎﺵ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﺘﺮﯾﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺸﻪ ﺯﺭﺕ ﻭﺯﺭﺕ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻣﺎﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﯿﻤﯿﺎ ﺑﺎﺷﻪ ، ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻗﺎﺋﻞ ﺑﺎﺷﻪ .... ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﻭ ﻣﯿﮕﯽ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ، ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻪ : ﺷﻤﺎ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﻧﻤﯿﺮﯼ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﻡ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﺑﺎ . ﻫﻢ ﺑﺮﯾﻢ . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻬﺖ ﺑﺎﺷﻪ ، ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻧﯿﺴﺖ ..... ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻧﺸﻪ ، ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺭﮊ ﻗــــــــﺰﻣﺰ ﺟﯿﻎ ﺑﺰﻧﯽ ، ﺑﻪ ﻟﺒﺎﺳﺎﺕ ﮔﯿﺮ ﻧﺪﻩ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺟﻠﻮ ﻫﻤﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺣﺮﺹ ﻧﺨﻮﺭﻩ ، ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﺍﺻﻼ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻧﯿﺲ ... .  

169

ماهيمون هي ميخواست يه چيزي بهم بگه/تا دهنشو باز ميكرد اب ميرفت تو دهنش؛نميتونست بگه/دستم كردم تو اكواريوم درش اوردم؟ شروع كرد از خوشهالي بالا پايين پريدن/دلم نيومد دوباره بندازمش اون تو. انقد بالا پايين پريد خسته شد خوابيد/ديدم بهترين موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو اب. ولي الان چند ساعته بيدار نشده/يعني فكر كنم بيدار شده ديده انداختمش اون تو قهر كرده خودشو زده به خواب... اين داستان بعضي از ادم هايي است كه كناره همند:دوسشون داريم دوسمون دارند ولي ما رو نمي فهمند و فقط تو دنياي خودشون دارند بهترين رفتارو ميكنند؟؟؟  

168

فرقی نمی کند چه ساعت از شبانه روز باشد صدایت را که می شنوم خورشید در دلم طلوع می کند  

167

ﻋــﻄﺮ ِ ﺗَﻨﺖ ﺭﻭﯼ ِ ﭘــﯿﺮﺍﻫﻨـﻢ ﻣــﺎﻧﺪﻩ ...
ﺍﻣــﺮﻭﺯ ﺑـﻮﯾــﯿﺪَﻣَﺶ ﻋﻤــﯿﻖ ِ ﻋﻤــﯿﻖ !...
ﻭ ﺑﺎ ﻫـﺮ ﻧـﻔﺲ ﺑـﻐــﻀﻢ ﺭﺍ ﺳـﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮ ﮐﺮﺩﻡ !
ﻭ ﺑﻪ ﯾــﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾـﮕﺮ ، ﺗـﻨـﺖ ﺳـﻬﻢ ِ ﺩﯾﮕﺮﯾﺴﺖ ...
ﻭ ﻏﻤَــﺖ ﺳـﻬﻢ ِ ﻣــﻦ 

166

میشود در همین لحظـه 
از راه برسی و 
جوری مرا در آغوش بگیری که حتی
عقربه ها هم جرأت نکننـد از ایـن لحظــه عبور کننـد؟
و من به انـدازه ی تمــامِ روزهـایِ کم بودنت 
تو را ببویم و
در این زمـان متوقف
سـالهـا در آغوشت زندگـی کنم
بی ترسِ فــرداها ...

165

ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺩﻝ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪ ...

164

ﮔﺎﻫــﯽ ﺣﺠـﻢ ِ ﺩﻟــــﺘﻨـﮕﯽ ﻫﺎﯾـﻢ
ﺁﻥ ﻗــَﺪﺭ ﺯﯾـﺎﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﻧﯿــــﺎ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ِ ﻭﺳﻌﺘﺶ
ﺑﺮﺍﯾـَﻢ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ...

163

گاهی باید رفت و آنچه ماندنی ست را جا گذاشت، مثل یاد، مثل خاطره، مثل لبخند.
رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی، بروی
و ماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی بمانی.



برداشتی از گریز دلپذیر
آنا گاوالدا

162

فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن است...
از همان آب هایی که خفه ات میکنند...
از همان هایی که باید ساعت ها سرفه کنی...
از همان هایی که بی اختیار اشک هایت را جاری میکنند...

161

ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﮔﺎﻫﯽ
یواشَکی ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ.
یواشَکی ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ!
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ،...

ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ
ﺗﻮ ﺭﺍ
یواشکی ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...

ناظم حکمت
 
ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﮔﺎﻫﯽ
یواشَکی ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ.
یواشَکی ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ!
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ
ﺗﻮ ﺭﺍ
یواشکی ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...
  
ناظم حکمت

(نقاشی "نگاهم به سوی توست" اثر هنرمند کانادایی، کامی سوئیتک)
بیشتر ببینید در @[508915865819634:274:دیالکتیک تنهایی Dialectic of Solitude]

160

از یه جایی به بعد , به همه چیز و همه کسی بی اعتنا می شی ،
دیگه نه از کسی می رنجی
نه به عشق کسی دل می بندی!

مثل همه عصرها
زویا پیرزاد

159

تنهایی چه دلچسب تر میشه ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺘﻦ ...

قهرمان‌ها و گورها
ارنستو ساباتو

158

ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ
ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺱ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﻭ
ﺑﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍﻩ ﺑﺪﯼ
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻼﻓﻪ ﺍﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ
ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺖ ﻣﯽ ﮔﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ . . .
ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺣﺲ ﺩﺍﺭﯼ، ﺣﺲ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﯽ
ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ

ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺭﻭﺷﻦ

157

خسته‌ام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
می‌خواهم بخوابم
یک تخت خالی
یک دنیای خالی...
یک قلب خالی ...

سارا محمدی اردهالی
ادامه ...

156

با هر خداحافظی
یاد می‌گیری که می‌توانی تحمل کنی
که محکم هستی
که خیلی می‌ارزی.
پای هر خداحافظی محکم باش

خورخه لوییس بورخس

155

آخرین بار که من از تهِ دل، خندیدم
علتش پول نبود...
انعــکاسِ جُـــوک هر روز نبــود.
علتش، چهره‌یِ ژولیده‌یِ یک دلقک، یا زمین خوردن یک کُور، نبود...
من بهِ «من» خنــدیدم!
که چو یک دلقـــکِ گیج
نقش یک خنده به صورت دارم،
و دلم میـــــگرید...!
...
محمد اقدام

 

 

نگاره: ‏آخرین بار که من از تهِ دل، خندیدم
علتش پول نبود...
انعــکاسِ جُـــوک هر روز نبــود.
علتش، چهره‌یِ ژولیده‌یِ یک دلقک، یا زمین خوردن یک کُور، نبود...
من بهِ «من» خنــدیدم!
که چو یک دلقـــکِ گیج
نقش یک خنده به صورت دارم،
و دلم میـــــگرید...!

محمد اقدام

(نقاشی "غم‌های دلقک" اثر هنرمند فرانسوی کریس مُوتا، 2011 موناکو)
بپیوندید به دیالکتیک تنهایی Dialectic of Solitude‏

 

154

باید دست بکشی از بخــشیدنِ کسی که هیچ وقت بخــــشیدنت را نفهمید...
وقتی می‌مانی و می‌بخــشی، فـــکر می‌کند رفتن را بلد نیـــستی!
باید به آدم‌ها از دست دادن را متذکر شد، آدم‌ها همیشه نمی‌مانند.

آناگاوالدا | گریز دلپذیر | ترجمه الهام دارچینیان | نشر قطره

153

ﺍﻭﻥ ﻓﮏ ﮐﺮﺩ ﻫﻤﻪ ﻣﺜﻪ ﻣﻨﻦ ... . !!
ﺭﻓﺖ ﺱﺮﺍﻍ ﺑﻘﯿﻪ ... .
ﻣﻨﻢ ﻓﮏ ﮐﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﻣﺜﻪ ﺍﻭﻧﻦ... .
ﺧﻂ ﮐﺸﯿﺪﻡ ... .
ﺩﻭﺭ ﻫﻤﻪ..

نگاره: ‏ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻨﻬﺎﻡ ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ …
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ؛
ﻫﻤﻪ
ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ …‏

152

دستهايم را محکمتر فشار بده. . . اينجا خيلى ها سر جدايى من و تو شرط بسته اند...

 

نگاره: ‏دستهايم را محکمتر فشار بده. . .

اينجا خيلى ها سر جدايى من و تو شرط بسته اند...‏

151

گـــاهی یـه جـــوری مـیــشکَـــنَــنِــت
کـه وقتـــی تیـــکّه هاتو به هم میچسبونــی
یـــه آدمِ دیگـــه میِـــشی ...!

150

ما از هركي كه خورديم

سرتا پاش بوي رفاقت ميداد....!

 

+ﺑــﺮﺍﯼ ﺗــﻮ .. ﺑــﺮﺍﯼ ﭼﺸﻤــﻬﺎﯾﺖ ..
ﺑــﺮﺍﯼ ﻣـﻦ .. ﺑــﺮﺍﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾــﻢ ..
ﺑــﺮﺍﯼ ﻣــﺎ .. ﺑــﺮﺍﯼ ﺍﯾـﻦ ﻫـﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾــﯽ ..
ﺍﯼ ﮐـﺎﺵ ﺧــــﺪﺍ ﮐـﺎﺭﯼ ﮐﻨـﺪ.....!

149

ﭼﻪ ﻏﺮﻭﺭﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ؛ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ...!

 

 

+ایـن روزهـــا از "سـنـگ شـدنـم " حـرف مـیـزنـنـد ...!!!

ســنــگــی کـه بـرای تـو

از هـر خــاکــی خـاکـی تـر بــــود . . .

148

برﺍﯼ ﺧــــــــﻮﺩﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﻭ
ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ...
ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﮐﻪ ﺭﻓــــــــــــﺖ ، ﺑﯽ
ﻟﯿـــــــــﺎﻗﺖ ﺑﻮﺩ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﻣﯿﺠﻨﮕـــــــــﺪ
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻣـــــــﯿﺮﻭﺩ
ﺭﻓﺖ؟ ؟ ؟
ﺑﻪ ﺩﺭﮐـــــــــــــــ....!

147

خدا رو چه دیدی ، شاید با تو باشم
شاید با نگاهت از این غم رها شم
خدا رو چه دیدی ، شاید غصه رد شد
دلم راه و رسم این عشق رو بلد شد
هنوز بی قرارم به یاد نگاهت ، نشستم تو بارون بازم چشم به راهت
...
خدا رو چه دیدی ، تو شاید بمونی
شاید غصه هامو ، تو چشمام بخونی
خدا رو چه دیدی ، شاید دل سپردی
شاید عشقمون رو تو از یاد نبردی
هنوز بی قرارم به یاد نگاهت ، نشستم تو بارون بازم چشم به راهت

تو ترسی نداری از عشق و جدایی ، می خوای پر بگیری به سمت رهایی
برای تو موندن دلیلی نداره ، برات حرف رفتن شده راه چاره
خدا رو چه دیدی ، تو شاید بمونی
شاید غصه هامو ، تو چشمام بخونی
خدا رو چه دیدی ، شاید دل سپردی
شاید عشقمون رو تو از یاد نبردی
خدا رو چه دیدی ، خدا رو چه دیدی

146

145

گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی.گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.

گاهی وقت‌ها،
آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد!

افشین صالحی
مجموعه‌ی "کاش خوابت کمی مرا می‌دید"

 

نگاره: ‏گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی.گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.

گاهی وقت‌ها،
آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد!

افشین صالحی
مجموعه‌ی "کاش خوابت کمی مرا می‌دید"‏

144

ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪﻣــــ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ !!!
ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺒﺮﯾﮏ ، ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻤـــ ﻧﺨﻨﺪﯾﺪ !!!!
ﮔﺮﭼﻪ ﺗﻮﻟﺪ ﻣﻦ ، ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ !!!!
ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻋﻤﺮ ﻓﺎﻧﯽ ، ﺗﮑﺮﺍﺭ ﯾﮏ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ !!!!
ﺗﻮﻟﺪﻣـــــ . . .

143

خداوندا اگر داشتن ؛ ذلیل داشتنم می کند ندارم کن...

خداوندا اگر کاشتن ؛ اسیر چیدنم می کند بی کارم کن...

اگر اندیشه ی خیانت به یاران بر سرم افتاد ؛ بر سر دارم کن...

اگر به لحظه ی غفلتی درافتادم ؛ پیش از سقوط هوشیارم کن...

خداوندا اگر رنج بیماران لحظه ای از دلم بیرون رفت ؛ سخت و بی ترحم بیمارم کن...

خداوندا خارم کن ؛ اما مردم آزارم نکن...