.....

...
می گویی:دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمی دانی...
دلتنگی ارزانی خودت من دگر دلم را به خداسپرده ام...
.....
اگــر نـتـوـانـسـتـی کـسـی رـا فـ ـرامـ ـوش کـُنـی
بـ ـدـان
هـَنـ ـوز در خـاطـ ـرَش هـَسـ ـتــی..
![]()
....
یــقــیــن دـارم تو هــَــم مــن رـا تَجَسـُـــم مـی کــنـی گـــاهــی
بــهـ خلــــوت بـــا خیــــال مــن تَـــکَـلــُـــم مـی کنـــی گـــاهــی
هــــر آن لـــحـظـــهـ کــهـ پیـــدـا مــی شـــوی از دور،مـــثــل مــن
بـهـ ناگــــآـه دســـتُ پــای خویـــش رـا گــُم مــی کنــی گــاهـی
...
ایــن روز هــ ـــا ...
سهم مــن از داشتــن " تـــ ـــو"
فقــط خــوابی ستــــ کـــه
بـــرای آمدنتــــــ مــی بینــمــ ـــ....
......
دلَمـــ برایَتــــ تَنگـــ ـــ تر مــی شـود...
راه مــی اُفتمـــ
بدون "چَتــ ـــر"
مــن "بُغــض" می کنمـــ
آسمـــان "گــِـریه"...
=.=.=
گـــِـریه غـُـ ـرورمــ ـو بـِهَم مـیزنــه...
آدَمـــ بـرای هـَضمـــ دلتـَنگـیاش
گـــِـریه نـِـمی کــُنه...
قــَدم مــیزَنه...
اگــه یکــی باشــه منــو بـِفـهمــه
بــَراش غـرورمـــو بـِهَم مــی زَنـَـم...
گــِـریه کـــِ سـَـهلــه زیـــر چتــرِش...
شــونـــه بـ ــه شــونــه تــا آخــَر دنیــا
بــاهــاش قــَـدم مــی زنَم...
![]()
..*
حســــــرت
یعنی رو به رویــــــــم نشسته ای
و باز خیســـــی چشمـــانـــم را،
آن دستمال خشک بی احساس پاک کنـــــد
حســــــرت!
یعنی شانه هایت دوش به دوشـــــــم باشد
اما نتوانــــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم
حســــــرت!
یعنی تــــو که در عین بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو می کنــــــــم...!

╬═♥╬
توی چشمان کسی که
تمام عشقت رو ازت دزدید
و به جاش
یه زخم همیـــــــــــشگی رو بهت داد
زل بزنی وبه جای اینکه لبریز از
کینه ونفرت باشی حس کنی
.هنوزم(دوسش دارے؟)
چقدر سخته
وقتی پشتت بهشه
دونه های اشک
گونه هاتو خیـــــــــــس کنه
اما مجبور باشی بخندی
تانفهمه دوسش دارے
چقدر سخته
گل باغ ارزوهاتو
توی باغ کسی دیگر ببینی
و هزار بار خودتو بشکنی
و اون وقت زیر لب بگی
:گل من باغچه نو مبارک...
چه سخته وقتی دلت
پر میکشه واسه دیدنش
وحس کنی ذره ذره ی وجودت دلتنگشه
نتونی ببینیش و
باید دلتو خوش کنی به خاطراتش
باید چشماتو ببندی و دعا کنی
که خوابشو ببینی و اون وقت
میتونی سیر نگاش کنی وباهاش حرف بزنی
اون وقته که بدترین لحظه ات
لحظه ای میشه که از خواب بپری
که بفهمی همش یه خواب بود!
././././.
گوشهایم را می گیرم
...چشم هایم را می بندم ...
زبانم را گاز می گیرم ...
ولی ...
حریف افکارم نمی شوم ...
دل من
...آرام باش .. آرام باش ..
تو خدا را داری ..
آن حقیقت... آن یگانه .. آن هوادار شبانه ..
آرام باش .. آرام باش ..
تو خدا را داری
..آن معبود .. آن پاکی ... آن همه خوبی و احساس ..
تو بهار را داری ..
پس نگو تنهایم ...
پس نگو بی یار و بی یاورم ..
تو خدا را داری
..یعنی عشق .. معبود ..
سنگ صبور دل من .. دل تو ..
خموش ..
ما خدا را داریم ....
مطالب حاصل وب گردی ست