پاسخ شعر کوچه‏*‏

بی‏ ‏تو‏ ‏طوفان‏ ‏زده‏ ‏دشت‏ ‏جنونم‏ صید‏ ‏افتاده‏ ‏به‏ ‏خونم‏ 

‏‏ تو‏ ‏چه‏ ‏سان‏ ‏میگذری‏ ‏غافل‏ ‏از‏ ‏اندوه‏ ‏درونم‏

بی‏ ‏من‏ ‏از‏ ‏کوچه‏ ‏گذر‏ ‏کردی‏ ‏و‏ ‏رفتی‏

 بی‏ ‏من‏ ‏از‏ ‏شهر‏ ‏سفر‏ ‏کردی‏ ‏و‏ ‏رفتی‏

 قطره‏ ‏ای‏ ‏اشک‏ ‏درخشید‏ ‏به‏ ‏چشمان‏ ‏سیاهم‏

 تا‏ ‏خم‏ ‏کوچه‏ ‏به‏ ‏دنبال‏ ‏تو‏ ‏لغزید‏ ‏نگاهم‏ تو‏ ‏ندیدی..‏ ‏‏

نگهت‏ ‏هیچ‏ ‏نیفتاد‏ ‏به‏ ‏راهی‏ ‏که‏ ‏گذشتی‏

چو‏ ‏در‏ ‏خانه‏ ‏ببستم‏ ‏دگر‏ ‏از‏ ‏پا‏ ‏نشستم‏‏

گویا‏ ‏زلزله‏ ‏آمد‏ ‏گویا‏ ‏خانه‏ ‏فرو‏ ‏ریخت‏ ‏سر‏ ‏من‏

بی‏ ‏تو‏ ‏من‏ ‏در‏ ‏همه‏ ‏ی‏ ‏شهر‏ ‏غریبم‏

بی‏ ‏تو‏ ‏کس‏ ‏نشنود‏ ‏از‏ ‏مرغک‏ ‏پر‏ ‏بسته‏ ‏نوایی‏

 تو‏ ‏همه‏ ‏بود‏ ‏و‏ ‏نبودی؛تو‏ ‏همه‏ ‏شعر‏ ‏و‏ ‏سرودی

‏ چه‏ ‏گریزی‏ ‏ز‏ ‏بر‏ ‏من؛که‏ ‏ز‏ ‏کویت‏ ‏نگریزم

‏ گر‏ ‏بمیرم‏ ‏ز‏ ‏غم‏ ‏دل‏ ‏به‏ ‏تو‏ ‏هرگز‏ ‏نستیزم‏

 من‏ ‏و‏ ‏یک‏ ‏لحظه‏ ‏جدایی؟نتوانم‏ ‏نتوانم‏ بی‏ ‏تو‏ ‏من‏ ‏زنده‏ ‏نمانم

ب

میگردم‏ ‏اما‏ ‏نیست‏ ‏اما‏ ‏نیست‏ ‏/‏ ‏

 جز‏ ‏تو‏ ‏برای‏ ‏هیچ‏ ‏کس‏ ‏در‏ ‏قلب‏ ‏من‏ ‏جا‏ ‏نیست‏ ‏/‏

میگردم‏ ‏اما‏ ‏چون‏ ‏تو‏ ‏میخواهی؛تو‏ ‏میگویی‏ ‏/‏

آیینه‏ ‏ام‏ ‏من‏ ‏جز‏ ‏خودت‏ ‏چیزی‏ ‏نمی‏ ‏جویی‏ ‏/‏

میگردم‏ ‏و‏ ‏هی‏ ‏اشک‏ ‏میریزم‏ ‏چه‏ ‏میخواهی؟‏ ‏

/‏ با‏ ‏رفتنت‏ ‏از‏ ‏درد‏ ‏من‏ ‏چیزی‏ ‏نمی‏ ‏کاهی‏ ‏/‏

من‏ ‏تازه‏ ‏پیدا‏ ‏کرده‏ ‏ام‏ ‏خود‏ ‏را‏ ‏در‏ ‏آغوشت‏ ‏/‏

گم‏ ‏می‏ ‏شوم‏ ‏در‏ ‏حس‏ ‏گرم‏ ‏پشت‏ ‏تن‏ ‏پوشت‏ ‏/‏

 تو‏ ‏می‏ ‏نوازی‏ ‏با‏ ‏سر‏ ‏انگشتت‏ ‏لبانم‏ ‏را/‏

می‏ ‏آوری‏ ‏روی‏ ‏لبم‏ ‏با‏ ‏بوسه‏ ‏جانم‏ ‏را/‏

جز‏ ‏تو‏ ‏کسی‏ ‏اینگونه‏ ‏دستم‏ ‏را‏ ‏نمی‏ ‏گیرد/‏

این‏ ‏زن‏ ‏برای‏ ‏هیچ‏ ‏کس‏ ‏آسان‏ ‏نمی‏ ‏میرد.

تو..

تو میگذری

زمان میگذرد

چه کنم با دلی که از تو توان گذشتن اش نیست

 


گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید ؟؟؟؟؟؟؟؟

آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی !!!!!!!!

روی تو را کاش میدیدم ....

شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد

و تکان دادن سر را که عجب عاقبت مرد ؟ افسوس.........

( کاش میدیدم)

من به خود میگویم  چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد