مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به آن حد گندم

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم..

..

روی هر سینه سری گریه کند روز وداع

سر من وقت وداع گوشه ی دیوار گریست..

یا رب این بنده ی خاکی تنهاست ..

‏*‏

‏ دلم‏ ‏از‏ ‏باد‏ ‏خزان‏ ‏مى‏ ‏ترسد‏ ‏ز‏ ‏آنكه‏ ‏من‏ ‏زاده‏ ‏ى‏ ‏تابستانم

اسمت رو خط نزدم از دفتر خاطره هام

هنوزم هر جا باشی عزیزترینی تو برام

هنوزم یاد تو هر جا"همیشه با منه

میدونم یه روز میای دلم که خیلی روشنه..

کسی زیباتر از تو در جهان؟نه..

تو باش آرام جانم دیگران؟نه..

غرور عاشقی دیوانه ام کرد

که دل خواهد تو را اما زبان؟نه..

..

روز و شبم را با نام تو آغاز می کنم

تویی که زندگی را به من آموختی"چشمان قشنگت را به خاطر می آورم

و لبخندت را که شادیم را چند برابر می کند

تو را با همه ی پاکی ها در خود تکرار می کنم

صدای دریایی تو را و لالایی شبانه ات را آواز هیچ پرنده ای از یاد نمی برد

تو عشق را به من آموختی..

ماه سیمای زیبای تو را برایم تداعی می کند و خورشید گرمی قلبت را به من هدیه می دهد

با تو بودن رنج هایم را می برد و از تو گفتن غصه هایم را می زداید

یاد تو به تن من جان دوباره ای می بخشد

روز و شبم را با نام تو آغاز می کنم..

نپرس چقدر دوستت دارم که واژه هاخیلی کمه

آخه سزاوار تو نیست اگه بگم یه عالمه

نپرس چقدر دوستت دارم ستاره تا رنگین کمون

از اینجا تا شهر خدا قدر تموم کهکشون..

..

به جز لبخند ساده ات چیزی نمی خواهم

تو مفهوم محبت را به لبخندی نشان دادی

من از خاطر نخواهم برد وقتی که تو از دور

برایم دست های مهربانت را تکان دادی

همیشه پاسخم از عشق بی پاسخ رها میشد

جوابم را تو با آن چشمهای مهربان دادی

هیچ میدانی که رفتی من چه حالی داشتم؟

در سکوت لحظه ها با خود جدالی داشتم

مثل بغض برگ"در پائیز در وقت غروب

با تو هر شب گفتگوهایی خیالی داشتم

حرفهایم در گلو مانند بغضی کهنه ماند

لحظه ای دیگر اگر بودی سوالی داشتم

پیش خود می سوختم می سوختم اما چقدر

روی شادی پیش چشم این اهالی داشتم.. 

اگه..

اگه سهم من تو بودی " تورو روی چشمام میذاشتم

اگه سهم من تو بودی " دیگه غصه ای نداشتم

اگه داشتمت همیشه " به نگات دل میسپردم

اگه داشتمت چه آسون " واسه خنده هات میمردم

لحظه لحظه قطره قطره " خودم رو فدات میکردم

تو رو جای ماه میذاشتم با تو تا آخر دنیا با تو تا وقتی نفس بود

میون تموم عشقا واسه من عشق تو بس بود

دیگه تا آخر عمرم تو رو تنها نمیذاشتم..

 

..

از من رمیده ای و من ساده دل هنوز

بی مهری و جفای تو را باور نمیکنم

دل را چنان بستم به مهر تو که بعد از این

دیگر هوای دلبر دیگر نمیکنم..

..

در آسمان دلم ابری داشتم به پهنای وجودت

در انتهای چشمانم بارشی داشتم به شدت رگبار

تنها بودم که آمدی

ابر دلم کنار رفت

خورشید در نگاهم درخشیدن گرفت

اینک رفته ای تنهاتر شدم

بی ابر"

بی بارش"

بی تو..

..

هر چند مال من نشدی اما خیلی چیزا ازت یاد گرفتم

یاد گرفتم که به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم

یاد گرفتم که هیچ وقت"هیچ کس ارزش شکستن غرورم رو نداره

یاد گرفتم واسه اینکه بفهمم چقدر دوسم داره هر روز به بهانه ای دلش رو بشکنم

یاد گرفتم که هیچ وقت گریه های هیچ کس رو باور نکنم

یاد گرفتم به هیچ کس فرصت جبران ندم

یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم اما خودم عاشق نباشم

به روی برگ برگ زندگی ۲خط زرد می کشم

و چشم عاشق تو را که گریه کرد میکشم

تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش

که من بدون چشم تو چقدر زجر می کشم..

..

کاش میشد به تو گفت:

من در اندیشه ی زیبای تو در زمستانی سرد

با دلی رفته ز دست

زیر لب میگویم"که تو زیباترین سخن شعر منی

کاش میشد به تو گفت"تو مرو دور نشو از بر من

تو بمان تا که نمیرد دل من

کاش میشد به تو گفت..

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جست و جوی نقره ای میان کوچه های آبی احساس

تو را از بین صدها گل که در تنهائیم روئید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهائی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت..

و من بعد از غروب تلخ و غمگینت

حریم چشمانم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی؟ نمی دانم چرا؟شاید خطا کردم

و تو بی آنکه لحظه ای حتی به فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا؟تا کی؟ برای چه؟

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمانم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد که من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد که من بی تو هزاران بار در هر لحظه میمیرم

و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای تو‌‌‌ام برگرد

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در انتخاب عشق و راه آن خطا کردم

و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است

و من در اوج پائیزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا؟

شاید به رسم عادت پروانگیمان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم..

وقت رفتن شد و باز من به یاد تو دلم می شکند

که چرا اینگونه برفت مهر من از دل تو..

دل خونین مرا چه کسی بند زند؟

چه کسی لایق هست تا دلم را به دلش بند زنم؟

تا دهم مهر دلم را به دلش

تا بفهمد که دلم چه وفایی دارد

ولی افسوس که نیست هیچ کسی لایق تر از او..

کاش بودی تا دلم تنها نبود/تا اسیر غصه ی فردا نبود

کاش بودی تا برای قلب من / زندگی اینگونه بی معنا نبود

کاش بودی تا لبان سرد من /بی خبر از موج و از دریا نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی / بعد تو این زندگی زیبا نبود..

زندگی می کنم به امید بودنت

به امید دیدار چشمانت

گاهی که عاقل می شوم احساس دیوانگی میکنم

اما چیزی بگویمت..

حتی احساس بودنت نیز آن چنان لذت بخش است

که هیچ نمی خواهم دیگر از این زندگی..

..

چقدر سخته که کسی بهت تهمت سنگدلی بزنه

چقدر سخته که بدونی سرشار از احساسی و بقیه تو رو بی احساس بدونن

چقدر سخته که زندوتی بمونی و نتونی همزبون باشی

چقدر سخته که چشمات رنگ غم باشه و ظاهرت پر از خنده

چقدر سخته رفتن راه آخر باشه و نتونی راهیش باشی

چفدر سخته دلت پر باشه اما ساکت باشی و تو سینه ات داغون بشی

چقدر سخته یک دنیا وفا باشی و بی وفا خطاب بشی

چقدر سخته هیچ کس ندونه دلت از چی گرفته

چقدر سخته سرشار از آرزو باشی و خودت آرزوی یکی دیگه

چقدر سخته بشکنی و شکسته بشی..

 

..

لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم

از تو پرسیدم من

تو منی یا من تو؟

و تو گفتی هر دو..

من به تو پیوستم..

گفتم ای کاش پناهم باشی

همه جا و همه وقت دست‏ ‏تو‏ ‏در‏ ‏دستم‏ ‏تکیه گاهم باشی

و تو گفتی هستم..

تا نفس هست کنارت هستم..

ما...

در آن لحظه كه امواجي مرا بر صخره ميكوبد

تنم آهسته ميسوزد در اندوه پشيماني

به آن چشمي گه ميبوسي حسادت ميكنم اما..

دلم آرام ميگيرد كه تو خوشحال و خنداني

ما...

روزهايي كه بي تو ميگذرد گرچه با ياد توست ثانيه هايش

آرزو باز ميكشد فرياد در كنار تو ميگذشت اي كاش..

ما...

ما دو تن مغرور..

هردو از هم دور..

دگر در من تاب دوري نيست

اي خيالت خاطر من را نوازش بار..

بيش از اين در من صبوري نيست..

..

آن روزهاي خوب يادت هست؟

آن روزهاي با تو بودن ها..

آن روزها كه مينوشتي جان من بي نگاه عاشقت تنهام

اصلا نميدانم چرا چنديست اين حرفها در ياد من مي آيد

آن روزهاي خوب ديگر نيست..

اصلا نميدانم چرا دايم باران بهانه ميشود در من..

بي تو هواي شهر دلگيراست من ماندم و اين حس دل كندن..

آرزو

آرزويى است مرا در دل؛كه روان سوزد و جان كاهد

 هر دم آن مرد هوسران را؛با غم و اشك و فغان خواند.

.

همنفس

هر نفسى يه همنفس ميخواد همنفسم باش تا نميرم..

ِِِِ

روى آن شيشه ى تبدار تو را ‏‏'‏‏'ها‏'‏‏' كردم 

اسم زيباى تو را با نفسم جا كردم

شيشه بدجور دلش ابرى و بارانى شد

شيشه را يك شبه تبديل به دريا كردم

با سر انكشت كشيدم به دلش عكس تو را

 عكس زيباى تو را سير تماشا كردم..

1

تنهايى ام را برايم هم صدايى باش

سكوتم را تو ويران كن و ديگر بار از جدايى ها مگو با من

 كه از رنج جدايى سخت بيزارم

 با من بگو از عشق بگو هر جا كه باشم دوستت دارم..