-=-=-=

اگــــــــر هــــــرگــــز نـمی خــــــــوابـد دو چـشمــــــ ســـرخ و نـمنـــاکــم

اگــــــر در فـکـــــــ-ر چـشـمـــــــانـتـــــــ شکـــســـته قـــــلبــــ غمـنـــاکــــم

ولـــی یـــادمـ نـخـــواهــد رفـــت هـــرگـز کـــه یــاد تــو هـنـوز ایـنـجـاسـت

مــیـان ســـــایـه  روشــــنــــــ  هــــا ، دل شـیــــدای مــــن  تــنــهــــاســتــــ 

نـبــــــــــایـــد زود مـیــــــــــرفـتـــــــــی و از دلــــــ کــــــوچ مـیـــکــــردی

افـقهــــــــا مـنتظــــــر مـــــانـــدنــــــد ازیـــــــن ره تـــا تــــو بــــرگــــردی

.-.-.

خوابــــهایمـ بوے تنــ تـ ــو رآ مے دهـ ــد

نکنــ ـد آنـ دور تـ ـر هـ ـآ

نیمــ ه شبـــ ، در آغوشمـ مے گیــ ـرے

 

-=-=-

بودטּ آنهایے که بودنشاטּ را میخواهیمـــ ،

 زمیـــטּ رآ زیبـــاتـ ـــر میکنـ ـــد...........

"همیشـ ـــه باشــــ"

 

=-=-=

روحـــمـ رآ نوازش مے کند  لاے لاے  دوست داشتنتـــــ

دلمـــ مے خوآهد تآ ابد کودکــتــــــ بمآنمــ

ـمَن خودم خوبــ مے دانـَمـ

کهـ باید کنار بیایـَم

با این همـِ جاے ِ خالے ِ حضورت،

اما... دل، دل است دیگر

نمے فهمــَد؛

یعنے اگر قرار بود بفهمــَد که دل نمے شد !!!

=.=.=

کسـی چـه مـی دآنـد

امـروز چـنـد بـآر فـرو ریـختـم...

از دیدن کسـی کـه

تنـهـآ لبـآسـش شبـیه بـه " تـو " بـود!

-=0=-

من و تــــــــو

براے رسیدن به هم

هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه ...!!!

-.-.-.-

شجاعت مـے خواهد

وفادار احساسـے باشـے

کــ ِ میدانـے

شکست مـے دهد

روزے نفس ـهاے دلت را...

=-=-=

حسرتــــ در آغوشــ کشیدنتـــ سوزانـ ــد مـَ ــرآ!..

 نه براے اینکـ ــه نیامـ ــدے

 چونـــ میدانمـ آغوشتــــ

مالـــِ دیگرے خواهـ ــد شُد ....!!!

 

 

.=.=.

شاید در آغاز 

"ترکیـب"ِ صورتش بود که توانست 

"ترتیب"ِ دلـــم را بدهــد...


=.=..=

بَـعضیا رو بآیَد از تـو رؤیـاتـ بـکشے بـیـرونـ و مـُحکـَمـ بـَغـَل کُـنـی !

 بـَعد آرومـ دَر گـوشِش بـگی : آخـه تو چرآ واقـعے نیستے

=-=-=-=-

مَرآ به دآر آویختَند که نامَتـ را از یاد ببَرمـ

چه سـادهـ اند این ساده اندیشاטּ که نمی دانَند

نامـِ تو حـَکـ شُدهـ روی قلبـِ مـَטּ استـ ،

 تو رو هَرگز نَخواهَمـ کـَرد فـَراموشـ . . . !

 

=-=--=-=-=

بَهآنه های دُنیا 

تـُ را از یادَمـ نَخواهَد بُرد ,

 ‎مَن تـُ را دَر قـَلبَمـ دارَمـ نَه دَر دُنیـآ....

-=-=-=

 

تویِ آسمون عشقم غیر تو پرنده اے نیست 

رو ےخاموشی لبهام جز تو اسم دیگه اے نیست 

 توے قلب من عزیزم هیچکسی جایی نداره

دلِ عاشقم به جز تو هیچکسیُ دوست نداره

تــ♥ـو به مــ♥ـن خنــ♥ــدیدے و نمـــے دانســـ♥ــتـــے

شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

جوابی که جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود…
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

-0-0-0-0

بـــودَن بــا کـــسے کــِـهــ دوســــتَش نَدارے

 

و نـــبودَن بــا کَـــســے کــهـ دوســـتَش دارے

 

ســَراســَر رَنج و عــَذاب اســت

 

پَس اَگــر همچون خود نــَیافتــے.....مثــل خــــــــدا تنــــها باش

=-=-==-=-=-=-=-

اَگــــَر میدآنی دَر دُنیـآ کــَسی هست که بـآ دیدَنــَش

رَنگ رُخســآرَت تغیـــیر میکنــَد،

و صــِدای قــَلبـَت اَبرویــَت را

به تــآراج میبــَرد،..

مــهـم نیــست که او مـآل تــو بــآشــَد...

مــهــِم این استــ که فـــَقــَط بــــآشـَد،

زِندگیـــ کــُند،

لــِذَت ببرَد

و نــَفــَس بـــکشــَد...

 

=-=-=-

دستمــ رآ زیـ ــرِ سرمـ مےگذارمـ

و به خوابـــ مے‌رومــ،

منـــــ و دستمــ

هـ ــر شبـــ، خوابـــــ تـ ــو رآ می‌بینیمــ

 

=-=-=-=-=-

تمامـِ "امن يجيب" هاے دلم را
گـِره زده ام بـِه کلماتت
و روانــِـہ ے آسـِمان کرده ام
من مطمئـِنم
خدا تو را براي دلم نگــهـ مےدارد..

...

و ـَمن چهـ عاشقانهـ

مے پرستـَمـ

تمامـِ آن لحظهـ هآیے

رآ کهـ به نامـ میخوانمـَتـــ!

و تو با جانـَمـ گفتنـهآیـَتـــ

مرآ بیخود کنے

از خودَم!!!

...........

رُخ پنهــ ـآن میکنی از
مــن ُ  دلــَم
که مثلا " از دل برود هر آنکهـ از دیده برفت؟ "
باطل پنداشتهـ  ای شاهزادهــِ رویاهایـَمـ
عکسـَت را تمام قد قــآب گرفتهـ اَمـ
در پهنای ِ  دلمــ..

......

  •  

من دلم مے خواهد همه باشمــ

آنوقت جاے همه دوستت داشته باشمــ

حسابــــ  کن...

اینها سهمت از عاشقانه های من است..

............

 
تماشايی ترين تصوير دنيا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم بس که زيبا می شوی گاهی
حضور گاهگاهت بازی خورشيد با ابر است
که پنهان می شوی گاهی و پيدا می شوی گاهی
به ما تا می رسی کج می کنی يکباره راهت را
... ... ز ناچاريست گر همصحبت ما می شوی گاهی
دلت پاک است اما با تمام سادگيهايت
به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی

 


باور کن
حسادَتـــ دارد
وقتی از این همــِ تو
سهمــ ِ من
فقط مرور ِخاطراتی اندک بآشَد!!!

1

عادتــــ به بودنـَتــــ رآ

زمانے فهمیدَمـ

کهـ از دستــــِ  بے زبانـے ِ

در  و  دیـــوار

بهـ ستوه آمده بودم

نگاه..

نميــــــدانمـــ

تعبيـــــر نگاهتـــــــ

خداحافظـــــ يستـــ ــ ـ

يا انتــــــظار ؟!

پرواز..

 

دلم از دوری تو گاه چنان میگیرد

که وجودم همه پر می شود از وسوسه یک پرواز...

تا بیایم سویت...

به خدا حس مرا هیچ نمی دانی تو...

....

تــوقع زیـــادیــست؟
خواستن امــنیت آغـــوش تــو…
و عــــشـــقــی که.. اســیر هــوس نباشد…

 

.....

گاهـی دل من می گیرد
 
بـیـشـتر وقـت غروب

آن زمان که خدا نـیـز پر از تـنـهایـیـست

من وضـو خواهم سـاخـت

از خـدا خواهم خواست که تو تـنها نشوی

و دلـت پر ز خوشی های دمادم باشد


..

شکستم



نه آن زمان که رفتی ..


همان وقت که گفتی می روی ..

،،،،،،،،،،،،،،،،

چشمانت را باز کن ومرا ببین

 

                        که بیتابانه درانتظارتو

 

زیر باران مانده ام وخیس

 

                         دریغا

 

که تو زیر چتر دیگران

 

                        برای خودت

 

           حقیرترین سایه را برگزیدی..

-_-_-_-_-

گــاهۓ برایـم آنقـدر خواستنـۓ مۓ شوۓ

کـ شـروع مۓ کنم

بـ شمــارش تکـ تکـ ثانیـهـ ها

براۓ یکـ بار دیگـر رسیـدن

بـ بوۓ تنتــ ...

$$$

سر بروی شانه های مهربانت میگذارم

عقده ی دل میگشایم

گریه ی بی اختیارم

از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم..

‏_‏‏_‏‏_‏‏_‏‏_‏‏_‏‏_‏‏_‏‏_‏‏_‏

خیلی‏ ‏سخت‏ ‏بود‏ ‏که‏ ‏با‏"‏بغض‏"‏نوشتم‏ ‏و‏با‏ ‏"‏خنده‏"‏خواندی.‏ ‏.

....

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست میدارم         

 تو را برای دوست داشتن دوست میدارم  

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت    

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست میدارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست میدارم

تو را به خاطر دوست داشتن ...دوست میدارم

تو را به جای همه کسانیکه دوست نمیدارم ...دوست میدارم

...

ما بدهکاریم به یکدیگر..

 

و به تمام دوستت دارم هایی که پشت دیوار غرورمان ماند............

و ما آن ها را بلعیدیم تا نشان دهیم که منطقی هستیم...................

     

به عشق تو ام می کشند غوغایی است

                            تو نیز بر سر بام آی و خوش تماشا کن

....

 

تو نگرانم نشو...

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی

یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم

 

تو نگرانم نشو ...

 

همه چیز را یاد گرفته ام

یاد گرفته ام که بی تو بخندم

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم..

یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو

یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

 

اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام

که چگونه

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم

تو نگرانم نشو ...

فراموش کردنت" را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت

.....

 

کـــم طاقتـــی عادت آن روزهایت بود...

 

 

 

 این روزهـــا برای گرفتن خبــــری از

 

 

 

من عجیب صبور شده ای...!!!

........................

 چه‏ ‏سخت‏ ‏است‏ ‏..

هم‏ ‏پائیز‏ ‏باشد..

هم‏ ‏ابر‏ ‏باشد‏ ..

هم‏ ‏خیابان‏ ‏خیس‏ ‏باشد

‏ ‏اما‏..

نه‏ ‏تو‏ ‏باشی‏

‏‏ نه‏ ‏دستی‏ ‏برای‏ ‏فشردن‏ ‏و‏ ‏نه‏ ‏نگاهی‏ ‏برای‏ ‏زل‏ ‏زدن..

امسال سردترین زمستان است..

وقتی که دیگر دست های گرم تو نیست 

تا سردی هوا را تحقیر کند..