++
+دلم یک دنیا تنهایی می خواهد
با یک عالمه تو
وتمام گوشه کنارهای آغوشت...
+دلم یک دنیا تنهایی می خواهد
با یک عالمه تو
وتمام گوشه کنارهای آغوشت...
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد....
به اندازۀ تمام دنیای من است
تا آنجا که چشم کار میکند...
جای تو خالیست
++ ضرورت بودنت همیشگیست، فرقی نمیکند چه در کنار من... چه در خاطر من...
پشتش را بكند به دنيــا ؛
پاهايش را بغـل كند و بلند بلند بگويد :
من ديگر بــازي نمي كنم
خستــه ام . ..
ازآن توست!
بنشینی یابروی
دوستت دارم.....
تمام دنیا هم که جمع باشند،
انگار یک چیزی کم است.
انقدر کم که...
تمام هستی زیر سوال میرود.
وقتی نگاه تو بسته ترین پنجره ی دنیاست....
مَرد، زیرِ باران سیگار میکشد
زن، پشتِ پنجره.......
اما، نه بارانْ مهم است،
نه مرد، نه پنجره، نه زن!
مهم
تنهایی است، که دود میشود........
دلتنگت شده ام، حجمش را میخواهی؟؟؟
خدا را تصور کن…
خدایـــــــا
همه از تو می خواهند
بدهی
اما من از تو می خواهم بگیری
"خستگـــی،دلتنـــگی، و غصـــــه ها
را از لحظه
لحظه های روزگارِ همه ی آنهایی که دوستشان دارم......!
شهـامت می خواهـد "ســرد بــاشی
" و "
گرم لبخنـد بزنـی" ...!
پنهان، نگاهَت می کنم !!...
اوجِ عاشقیَم وقتیست که
نگاهِ خندانَت
سر زده،
چشمانِ مرا هدف گیرد ...
کسایـــــــــــی که درونم رو می بینند ؛
برام کـــــــــافیند ...
واسه اونـــــــایی که از روی ظاهــــــــرم قضاوت می کنند ،
حرفی ندارم !
همون بیرون بمونند واسشـون
کافیــــــــــــه ... !!
با من لج نکن بغض نفهم !
این که خودت را گوشه ی گلو قایم کنی چیزی را عوض نمی کند
با " یکی بود یکی نبود شروع میشود این قصه، با یکی ماند یکی نماند، تمام."
" یکی" من بودم یا تو، مهم نیست مهم قصهایست که تمام میشود!
+با فنجانی "چای"هم می توان"مست"شد!!
اگر،کسی که باید باشد،
"کنارت باشد"
کسی به من لبخند خواهد زد و خواهد گفت :
" من تمام جاده ها ، تمام فرودگاهها،
تمام ایستگاههای قطار را به انتظارت ایستاده بودم ،
چقدر دیر آمدی بانو ! ...
چقدر...
" و من لبخند زنان خواهم گفت : "
بلیطم را گم کردم ،
عاشقیست دیگر حواس نمی گذارد "
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ، که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد...
اما با چشمهای ِ خیس ...
+من هر روز امپراطوری ام را با لبخند تو وسعت می دهم پس بخند, قدرتم رو به زوال است!!!!
+بعضی دوری ها از نفس به آدم نزدیک تر است
+حافظهام... همه چیز و همه کس را فراموش میکند!! خسته شدم بس که سابیدمش و تو هر بار... نمایانتر شدی!
+خیلی سخته پس از سالها جستجو... نیمه ی گمشده ات رو کامل بیابی...!
+چه حقیر می شوند این كلمات وقتی دلم می گیرد....
+حتی گاهی باید کسی باشد که بتواند از فاصله های دور هم دلت را بی دلنوشته بخواند.
+نرسیده به بعضی خاطره ها... باید بنویسند: آهسته به یاد بیاورید... خطر ریزش اشک...
+بعضیا لیاقت ندارن حتی به خاطرشون بغض کنی...
+ز تصور انکه دلت برایم تنگ شده باشد
دلم ضعف می رود
چه ارزویی بالاتر از انکه
تو به من
وابسته شده باشی؟
+سمانه نوشت:هرچقدر بيشتر ميخواهمت...
دورتر ميشوی...
برگرد!
قول ميدهم ديگر دوستت نداشته باشم!
یک نفر که انگار زیاد هم غریبه نیست!
فقط به خوبی ها بی اعتماد است؛
به دوستت دارم ها، حمله می برد!
دوست دارم یک شب از خودم رد شوم...
بروم این غریبه ی عاصی را بگیرم در آغوشم؛
در گوشش بگویم:
هیسسسس
آرام بگیر!
تو جایت در قلب من امن است!
تنهایی ...
تلخ ترین بلای بودن نیست ،
چیزهای بدتری هم هست ،
روزهای خسته ای ...
که در خلوت خانه پیر می شوی
و سال هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است
تازه ...
تازه پی می بریم
که تنهایی
تلخ ترین بلای بودن نیست ،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!
اگر روزي باشي..
دلم يكه ميخورد