ساعت از چند هم گذشته و من در انتظار...
و دهن كجي عقربه هايي كه خواب تورا ميبينند انگار
بعد از تو
بيزارم از شعر و شاعري
پرپر ميكنم واژه ها را
به آتش ميكشم شعرها را
بر باد ميدهم لحظه هاي آبي نابم را
و آه ميكشم مدام...